برای این مصوبهی مجلس فقط میتوان گفت: انالله و انا الیه راجعون
"سالها قبل پیرمرد کفاش اهل دلی زندگی میکرده که با امام زمانش دوست بوده! آنقدر که ماهی چندبار آقا میآمده و در کنار او در مغازه کفاشیش مینشسته. روزی پیرمرد در حال تعمیر کفشی بوده و امام زمان هم کنارش در مغازه نشسته که آقا کفش از پای درمیآورند و به پیرمرد میدهند تا برایش تعمیر کند. پیرمرد کفش آقا را گرفته و کناری قرار میدهد و رو به ایشان کرده میگوید: "آقا جان؛ این کفش که دستمه مال کسی هست که بهش قول دادم تا نیم ساعت دیگه درستش میکنم. اول اون رو تعمیر میکنم بعد کفش شما!" آقا بلند شده پیرمرد کفاش را در آغوش میگیرند و میفرمایند ایکاش چند یار مثل تو میداشتم!
این حکایتی است که بارها و بارها پدربزرگم برایم تعریف کرده که به نظرم مهمتر از مستند بودن یا نبودن آن، مفهوم دقیق و عمیقی است که از آن برداشت میشود: "وقتی پای حقالناس وسط باشد، حتی موعودآخرالزمان هم حق ویژهایی ندارد! و ولایتپذیری یعنی اجرای این مفهوم!"
از اواخر سال ۷۷ با شخصیتی به نام "استاد حسن رحیمپور ازغدی" آشنا شدم و روز به روز به او علاقه مندتر شدم. چون به نظرم واقعاً به معنی اصلی کلمه "متفکرترین" بود و هست!. وقتی سال گذشته از شورایی که منصوب رهبری بودند به نشانهی اعتراض به سستیشان استفعا داد(+)، بیشتر به او علاقمند شدم و فهمیدم او به درستی از ظاهر عبور کرده و معنای دقیق ولایتپذیری را فهمیده! (+)
دیروز وقتی خبر مصوبهی ننگین مجلس مبنی بر "حقوق مدامالعمر مقامات سیاسی" را شنیدم(برای دیدن توضیح بیشتر در مورد این مصوبه کلیک کنید) ناخودآگاه یاد آقای رحیمپور افتادم و به سراغ نوتهایی که از سخنرانیهایش برداشته بودم رفتم. به موضوعات جالبی برخورد کردم با هم مروری بر برخی از آنها میکنیم:
• "در سال شصت و یک هجری همه چیز در ظاهر درست و طبیعی بود و توده مردم و افکار عمومی، اوضاع را چندان غیرطبیعی نمیدیدند.
همه چیز در دستگاههای تبلیغاتی توجیه شده بود! در سال شصت و یکم هجری هم
مثل قبل بر ماذنه ها شعار توحید میدادند، و مردم رو به قبله نماز می
گذاشتند. اما طعم اسلام تغییر کرده بود. شهر، شهر اسلام بود و نبود. مردم،
مسلمان بودند و نبودند. حکومت دینی بود، و نبود. "بود" به این معنا که در مجالس، حرف از دین و پیغمبر و قرآن بود. "نبود" به این معنا
که بیشتر احکام حکومت اسلام و در راس آن "اجرای عدالت اسلامی" و "اجرای
بدون تبعیض حدود الهی و قوانین حکومتی" ترک شده بود. در حاشیه همین شهر
اسلامی بود که گردن حسینبن علی(ع) را زدند! و دختران بنیانگذار و موسس مدینه دینی و جامعه اسلامی را بدون حجاب به زنجیر کشیدند!"
• "حکومتی
که حسین به دنبال آن بود، حکومتی بود که در آن بشود حاکمان را نهی از منکر
کرد. "اقولهم بمر الحق" یعنی تندترین منتقدان دلسوز، نزدیکترین رده به
مسولان باشند و کسانی که بتوانند بدون سازشکاری و محافظه کاری علیه فسادها
انتقاد صادق و صریح بکنند. حکومتی که در آن افرادی که کار بلد نیستند،
شرعاً حرام و ممنوع باشد قبول مسولیت بکنند.
حضرت امیر(ع) فرمود: " فهو خائن" یعنی کسانی که کار را نمیشناسند ولی
مسولیت قبول میکنند، "خائن" هستند. حکومتی که قوم و خویش بازی و پارتی
بازی و این حرفها در آن نیست. حکومتی که فرمود: "انما الوالی بشر" حاکمان،
بشرند و مثل همه بشرها در معرض خطرند و باید مراقب باشند"
• "حکومت دینی که سیدالشهداء در راه آن شهید شد، درست قطب مقابل حکومت دینی قلابی اموی و عباسی قرار میگرفت. حکومتی بود که اهل سازش و سستی نباشد. حکومتی بود که خودش و مردم قبلاً در زمان نبی اکرم و حضرت امیر، تجربه کرده بودند و در عاشورا به خاطر همان اصول کشته شد!"
• "حکومتی که حسینبنعلی (ع) به دنبال ساختن آن بود و شهید شد، حکومتی بود که سطح زندگی مسولین درجه یک و دوی آن، وزیرش، وکیلش، رئیس قوه قضاییه، رئیس دادگستری، رئیس مجلس و نمایندههای مجلس آن در حد متوسط مردم به پایین باشد. نباید خانه های آنها در منطقه بالای شهر باشد! و در کنار اشراف زندگی بکنند!"
• "دولت ما، دولتمردان ما، وزرا و وکلایی که خانههایشان در بالای شهر تهران است، در خانههای وسیع زندگی میکنند و دم از حکومت دینی میزنند، اینها نمیتوانند به احکام اسلامی در باب حکومت دینی عمل بکنند. قدرتش را ندارند! ظرفیتش را ندارند! امیرالمونین (ع) فرمود: حاکمان در حکومت اسلامی و علمای دین باید سطح زندگیشان از سطح متوسط مردم رو به پایین باشد تا بتوانند دین را درست تبلیغ و درست اجرا بکنند. اگر روحانیت یا مسولین حکومت در زندگیهای اشرافی زندگی بکنند و سفرهای آنچنانی و روابط فامیلی آنچنانی داشته باشند و با ازدواجهای حکومتی پستهای طبقاتی تشکیل بدهند، اینها نمیتوانند حکومت دینی در این مملکت اجرا بکنند!"
• "نهادهای حکومتی دارند وبال برگردن مردم میشوند، بجای اینکه خدمت به مردم بکنند، و این اولین مسالهایی است که در پاسخ به سوال چه باید کرد، باید بگوییم"
اگر مروری هم بر روش زندگی و بیانات امام راحل و رهبر انقلاب داشته باشیم، به وفور میتوان از این دست هشدارها در مورد عدم اشرافیگری، زندگی در حد اضعف مردم و غیره پیدا کرد. در آخرین آنها رهبر انقلاب گلایه داشتند از عدم توجه به فرمان هشت ماده ایی عالیترین مقام ایران در مورد مبارزه با فساد(+)، و در هشداری صریح و بیرودبایستی، نمایندگان را از نزدیک شدن به کانونهای قدرت و ثروت برحذر داشتند.(+)
و
چه خوب نمایندگان عزیز در آخرین ماههای حیات این مجلس، به این موارد توجه
کردند، از کانونهای قدرت و ثروت فاصله گرفتند!، مادهایی تصویب کردند
برای اجرای فرمان رهبری! و تلاش کردند برای ایجاد قانونی جهت عدم تجمل
گرایی مسولین!، حتی به فکر عدم تجملگرایی بعد از بازنشستگی هم افتادند! و
همانند نمایندگان مجالس قبلی که مبدع اصلی این طرح بودند، لکهی ننگی برای
خود آفریدند!
هر چند نمایندگان فعلی، فقط اختیار داشتند در برابر این استبساریه با یک
"بلی" یا "خیر" پاسخ دهند و نقشی در تصویب اصل این قانون نداشته اند(+) اما همین هم خود حکایت دردی بزرگ است و مرضی عمیق که تنها در برابر آن میشود گفت: انالله و انا الیه راجعون…