««کنگاور نیوز»»

کنگاور نیوز روایت فریاد کردن دوروی یک سکه است،گم شده ی همیشه ی انسان:حقیقت

««کنگاور نیوز»»

کنگاور نیوز روایت فریاد کردن دوروی یک سکه است،گم شده ی همیشه ی انسان:حقیقت

ضمانت‏نامه هزار دعای مقبول!

ضمانت‏نامه هزار دعای مقبول!   

 

امام هفتم(علیه‎السلام) من را آگاه کرد که هرکسی پشت سر برادر مؤمنش دعا کند، از عرش ندا می‎رسد هزار برابرش برای تو!  

اعوذ بالله من الشیطان الرّجیم؛ بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ و الحمد لله ربّ العالمین

و صلّی الله علی محمّد و آله الطّیّبین الطّاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.

بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ اللّهم صَلِّ عَلَی محَمّدٍ وَ آلِ محمَّدٍ و اسمَع نِدائی إذا نادَیتُک و اسمَع دُعائی إذا دَعَوتُک و أقبِل عَلَیَّ إذا ناجَیتُک فَقَد هَرَبتُ إلیکَ وَ وَقَفتُ بَینَ یَدَیک.

 

گفته شد که ماه مبارک رمضان، ماه تلاوت کلام الهی است که از مصدر وحی نازل شده است و هم‎چنین ماه دعا است، یعنی راز و نیاز و سخن گفتن عبد با ربّ و مطرح کردن احتیاجاتش، چه دعای مأثور و چه دعای غیر مأثور باشد. از افضل اعمال این ماه تلاوت قرآن و دعا کردن است.

بحث ما نسبت به روش دعا در دعای مأثور و هم‎چنین در آیات شریفه قرآن بود. جلسه گذشته به اینجا رسیدم که انسان باید در دعاها و تقاضاهایش از خداوند آنچه را که برای خود می‎خواهد، همان را برای برادران ایمانی‎اش هم بخواهد. این مسأله در آیات قرآن خیلی روشن بود: «رَبَّنَا اغْفِرْ لی‏ وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنین».[1] این یک روش دعا است که همان چیزی که انسان برای خودش می‎خواهد، برای دیگران هم بخواهد. جلسه گذشته روایاتی را هم در ارتباط با دعاهای پیغمبر اکرم نسبت به خودشان و امیرالمؤمنین(علیه‎السلام) مطرح کردم.

دعا برای غیر، نشانه کمال و فضیلت ایمان

حالا می‎خواهم به‏طور کلّی به بحثی اشاره کنم که در دعا کردن برای دیگران مطرح است. ما در باب ایمان و مؤمن مطلبی داریم که جزء معارف اساسی ما است. آنجا می‏گوییم مؤمن آن‎گاه به کمال ایمان می‎رسد که آنچه را که برای خود می‎خواهد، برای برادرهای ایمانی‎اش هم بخواهد. بعضی روایات این مطلب را به عنوان کمال ایمان و بعضی دیگر به عنوان افضل ایمان مطرح می‎کنند. در آینده اشاره می‎کنم که منشأ این مسأله چیست.

دو روایت مطرح می‎کنم که هر دو از پیغمبر اکرم است. در روایت اوّل دارد که حضرت فرمودند: «لَا یَسْتَکْمِلُ الْمَرْءُ الْإِیمَانَ حَتَّى یُحِبَّ لِأَخِیهِ مَا یُحِبُّ لِنَفْسِه».[2] بنده به کمال ایمانی نمی‎رسد و به آن دست پیدا نمی‎کند، مگر این‏که به چنین حالت روحی برسد که آنچه را که برای خود می‎خواهد، برای برادر مؤمنش هم دوست بدارد. هر چه برای خود می‎خواهد برای او هم بخواهد، آنچه که برای خودش دوست دارد، برای او هم بخواهد. این یک روایت که تعبیر «استکمال ایمان» را مطرح می‏فرماید.

حضرت در روایت دوم می‏فرماید: «أفضل الإیمان أن تحبّ لله و تبغض لله و تعمل لسانک فی ذکر الله عزّوجلّ»؛ با فضیلت‎ترین ایمان این است که انسان حبّ و بغضش بر محور خدا باشد و همیشه بر زبانش ذکر الهی را جاری کند. «و أن تحبّ للنّاس ما تحبّ لنفسک»؛ و آنچه را که برای خود می‎خواهد، برای برادر مؤمنش هم بخواهد.

تا اینجا با آن روایت اول مشترک بود، امّا در ادامه دارد: «و تکره لهم ما تکره لنفسک». و آنچه را که برای خود مکروه می‎دارد، برای دیگران هم مکروه بدارد. اصلاً در باب ایمان، این موضوع یکی از اساسی‎ترین مباحث معرفتی ما است که مؤمن آنچه را که از خوبی‎ها برای خود می‎خواهد، برای برادران ایمانی‎اش هم بخواهد و آنچه را که از بدی‎ها و شرور برای خود نمی‎خواهد، برای دیگران هم نخواهد. این مسأله هم در مورد جلب منفعت و هم در مورد دفع ضرر مطرح است.

بینش مادّی، عامل کوتاهی در دعا برای غیر

در دعا و خواستن و تقاضا است که معلوم می‎شود انسان در چه پایه‎ای از درجه ایمانی قرار گرفته است. آیا در آن اموری که از خدا برای خودش می‎خواهد، بین خود و دیگری فرق می‎گذارد یا فرق نمی‎گذارد؟ من تقریباً بحث را ریشه‎ای کردم. اصلاً دعا یکی از مصادیق خیلی بارز و روشن این روایات است. چون در این روایات تقاضا مطرح است؛ یا تقاضای جلب منفعت است و یا تقاضای دفع ضرر است. در اینجا این بحث مطرح است که ـ‏نعوذبالله‏ـ چه می‎شود که انسان در دعا کردن بین خودش و دیگری تفاوت قائل می‎شود؟ معارف ما می‎گوید نباید تفاوت قائل شوی، چرا تفاوت قائل می‎شوی؟

حالا من سِرّش را می‎گویم. سِرّ این تفاوت قائل شدن، بینش غلطی است که داعی ـ‏یعنی درخواست کننده‏ـ نسبت به مدعوّ ـ‏یعنی آن موجودی که دارد از او درخواست می‎‎کندـ دارد. سِرّش بینش این داعی است. ما موجودات مادّی هستیم که مادیّت، روی روح ما اثر گذاشته و سبک بینش‎ها و تفکّرات ما را مادّی کرده است، تا جایی که حتی بینش ما نسبت به خدا هم به سبک مادّی شده است.

حالا یک مثال می‎زنم که روشن شود، مثلاً من به پول احتیاج دارم، رفیقی دارم که او هم به پول احتیاج دارد، حالا می‎خواهم بروم سراغ کسی و از او تقاضا کنم که بیا گره کار ما را باز کن؛ وقتی سراغ او رفتم، اوّل حاجت خودم را می‎گویم، چون می‎ترسم اگر اوّل حاجت دوستم را بگویم و حاجت او را بدهد، کم بیاورد و بعد گره من باز نشود! چون دیدگاهم مادّی است؛ چون می‎دانم که پول او لایتناهی نیست و سقف دارد. لذا نگرانم که نکند اگر حاجت دوستم را داد، به من بگوید دیگر حاجت تو را نمی‏توانم بدهم.

این سیستم تفکر مادّی در باب دعا و خواسته‎هایمان از خدا هم مطرح است. اگر این سیستم فکری و بینشی که رنگ مادیّت گرفته است، در بحث دعا و درخواست از خدا هم مطرح شود، نتیجه‏اش این می‏شود که انسان اوّل حاجت خودش را مطرح می‎کند و بعد حاجت دوستش را می‎گوید. چون سبک تفکرش مادّی است. یعنی هنوز خدا را آن‎طور که باید بشناسد، نشناخته است. نمی‎داند که اعطای خدا از خزائن نعمت و کرم و رحمتش نمی‎کاهد. به همین جهت است که در دعا خودم را بر دیگران مقدّم می‎دارم.

این‏ها تقدیم و تأخیر بود، حالا می‎آییم سراغ این‏که آنچه که برای خود می‎خواهم، برای او هم بخواهم. چرا عین آنچه که برای خودم می‎خواهم، برای دیگری نمی‎خواهم؟ چون می‎ترسم اگر برای او بخواهم دیگر نوبت به من نرسد! دو روایت از پیغمبر اکرم خواندم که هر دو مربوط به ایمان بود.

می‎گوید استکمال ایمان به این است که آنچه برای خود می‎خواهی، برای دیگری هم بخواهی.

در همه حاجات غیر از غفران، دیگران را مقدّم کن

در روایاتی که جلسه گذشته مطرح کردم، داشتیم آنچه که برای خود می‎خواهی‎ برای غیر هم بخواه و کم و کسر نگذار. پیغمبر اکرم هم نسبت به علی(علیه‎السلام) این‏چنین بودند؛ فقط یک مورد استثنا بود که آن هم نشدنی بود و آن نبوّت بود. این کمال ایمان است. خزائن الهی انتها ندارد. من و تو هستیم که در این عالم هرچه می‎بینیم، همه را محدود می‎بینیم. او بی‎نهایت و نامحدود است. لذا من عرض کردم که این تنگ‎نظری در دعا در ارتباط با بینش غلط و مادّی انسان است.

امّا مسأله تقدیم و مقدّم داشتن غیر در دعا؛ در باب استغفار گفتم که قرآن به ما آموخته است که اوّل برای خودت و بعد برای دیگران آمرزش بخواه. جهتش را هم گفتم و دیگر تکرار نمی‎کنم. امّا نسبت به غیر آمرزش چه‏طور؟ در آنجا غیر را بر خودت مقدّم بدار! می‎خواهی راجع به حاجات دنیوی دعا کنی، هم تو گرفتاری و هم دیگری گرفتار است، هم تو مریضی و هم او مریض است؛ اینجا او را مقدّم بدار. به‏طور کلّی در همه حاجات، به جز بحث طلب غفران، غیر را مقدّم کن.

وجوه تقدیم غیر در دعا

راجع به تقدیم غیر، چند وجه وجود دارد. یک‏وقت هست او را مقدّم می‎دارم و مؤخراً بعد از او برای خودم دعا می‏کنم؛ البته این خودش خوب است و کاشف از یک حُسن باطنی است، امّا به نظر من این زیاد مهم نیست. وجه دوم این است که فقط برای او دعا می‎کنم؛ با این‏که خودم هم همان مشکل را دارم، ولی برای خودم دعا نمی‎کنم و فقط برای او دعا می‎کنم. این وجه نسبت به وجه قبل، یک سطح بالاتر است. من در گذشته این بحث را کردم و روایتش را هم آوردم که چرا این کار بالاتر است.

ما در روایات متعدّدی داریم که اگر کسی برای غیر دعا کند، خداوند هزار برابر به او می‎دهد. افرادی را هم از اصحاب ائمه(علیهم‎السلام)، مثل ابراهیم بن‏شعیب، عبدالله بن‏جندب، عیسی بن‏اعین و معاویه بن‏وهب را در تاریخ داریم که این‏ها عدّه‎ای بودند که به خصوص در حساس‎ترین موقعیّت‎ها ـ‏مثل عرفات در روز عرفه که می‎گویند آنجا از زوال شمس تا غروب، دعا مستجاب است‏ـ فقط برای دیگران دعا می‎کردند و برای خودشان اصلاً دعا نمی‎کردند.

ضمانت‏نامه هزار دعای مقبول!

ابراهیم بن‏هاشم نقل می‎کند که عبدالله بن‏جندب را در موقف عرفات دیدم که دعا می‎کرد و هر چه بود، برای دیگران می‎گفت تا این که مردم از عرفات خروج کردند. گفتم این چه روش عجیب و غریبی بود؟! او هم در جواب به من گفت: «وَ اللَّهِ مَا دَعَوْتُ إِلَّا لِإِخْوَانِی»؛ به خدا قسم من دعا نکردم مگر برای برادرهایم؛ بعد علّتش را می‎گوید: «وَ ذَلِکَ أَنَّ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ أَخْبَرَنِی أَنَّهُ مَنْ دَعَا لِأَخِیهِ بِظَهْرِ الْغَیْبِ نُودِیَ مِنَ الْعَرْشِ هَا وَ لَکَ مِائَةُ أَلْفِ ضِعْفِ مِثْلِهِ»؛ امام هفتم(علیه‎السلام) من را آگاه کرد که هرکسی پشت سر برادر مؤمنش دعا کند، از عرش ندا می‎رسد هزار برابرش برای تو! «فَکَرِهْتُ أَنْ أَدَعَ مِائَةَ أَلْفِ ضِعْفٍ مَضْمُونَةً لِوَاحِدٍ لَا أَدْرِی یُسْتَجَابُ أَمْ لَا».[3] و من خوشم نمی‎آید که هزار دعای ضمانت‏شده را به خاطر دعایی که نمی‎دانم مستجاب می‎شود یا نه، رها کنم!

ما به این می‎گوییم سوداگری! روایات متعددی داریم که من قبلاً این‏ها را بحث کرده‏ام و فقط به یک روایت اشاره کردم. این سوداگری است که می‎دانم اگر برای دیگری دعا کنم، خدا هزار برابر به من می‎دهد و می‎دانم که این هزار برابر شدن ضمانت‏شده است؛ ولی اگر برای خودم دعا کنم معلوم نیست که اجابت شود.

ما بالاتر از این هم داریم. یک‏وقت هست که اوّل برای غیر دعا می‎کنم که خدایا او را شفا بده، بعد برای خودم می‎خواهم که من را شفا دهد. مثلاً اوّل می‎گویم: «اللّهم اشفِ کُلَّ مَریض»، بعد می‎گویم: «اللّهم اشفِنِی»؛ یعنی خودم را وسط می‎کشم. این صورت اوّل بود. امّا یک‏وقت می‎گویم: «اللّهم اشفِ مَریضَ کذا»؛ یعنی راجع به خودم چیزی نمی‎گویم. چون می‎دانم که خدا هزار برابر می‎کند؛ که این صورت دوم بود. و امّا یک‏وقت هست که نه آن است و نه این که این را بعد بحث می‎کنم.

توسّل به حضرت علی اصغر(علیه‏السلام)

امشب به ذهنم آمد که به باب‏الحوائجی توسّل داشته باشم که این‎طور که در نقل‎ها داریم به دَم او، یعنی به خون او قسم می‎خورند؛ امّا خونی که از یک محل مخصوص جاری شده است. می‎نویسند روز عاشورا وقتی که حسین(علیه‎السلام) خواست خودش به میدان برود، دید دیگر کسی از اصحاب و جوان‎ها باقی نمانده است؛ «فَتَقَدَّمَ إِلَى بَابِ الْخَیْمَة»؛ آمد کنار درِ خیمه، «قالَ یا اختاه»؛ خواهرش را صدا کرد؛ گفت: «ایتینی بولدی الرضیع حتی اودّعه»؛ بچه شیرخواره من را بیاور، می‎خواهم با او وداع کنم.

اینجا دو تا نقل وارد شده است؛ یکی از آن‏ها را که مجلسی نقل کرده، بیان می‎کنم. حضرت لباس رزم از تن خود در آورد و این بچه را گرفت؛ در بعضی از نقل‎ها آمده است که عمامه پیغمبر را به سر بست که به آن‏ها بفهماند من نیامده‏ام با شما بجنگم. آمد در مقابل دشمن قرار گرفت. این بچه را روی دست گرفت و شروع کرد این جملات را گفتن: «ان لم ترحمونی فارحموا هذا الرضیع»؛ اگر به من رحم نمی‎کنید، به این طفل شیرخواره رحم کنید. «أما ترونه کیف یتلظّی عطشا»؛ آیا نمی‎بینید چگونه از تشنگی دارد بی‎تابی می‎کند؟

حالا می‎خواهم آن خون مقدّس را بگویم که به آن قسم می‎خورند؛ آن خون گلوی علی اصغر است. «الهی بدم المظلوم»... می‎نویسند: «اذ رماه حرمله بن کاهل الاسدی بسهم له ثلاث شعب»؛ حرمله تیر سه شعبه‎ای را رها کرد... «فذبح الطفل من الاذن الی الاذن»....

فیلمهای مرتبط با  :

استاد گرانقدر حضرت آیت الله آقا مجتبی تهرانی

و


 پی نوشتها :

[1]. سوره ابراهیم، آیه 41

[2]. بحارالأنوار، ج69، ص257

[3]. بحارالأنوار، ج48، ص171

 

منبع : پایگاه اطلاع رسانی آیت الله قا مجتبی تهرانی 

 فایلهای صوتی مرتبط با استاد گرانقدر
معنای روایت این است که من به آن موجودی که قادر مطلق است و نعَمَش، رحمتش و کرمش بی‎نهایت است، ایمان دارم. این کمال ایمان و افضل ایمان است. حالا ببین بینشت نسبت به خدا چگونه است؟
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد