نامه شدیداللحن جمعی از سرداران سپاه به حسین علایی
جمعی از سرداران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با نگارش نامهای خطاب به حسین علایی، نسبت به مواضع اخیر وی به شدت انتقاد کردند.
به گزارش مهر، متن کامل این نامه به شرح ذیل است:بسم الله الرحمن الرحیم
برادر محترم آقای علایی مطالعه
مقاله شما در روزنامه اطلاعات مورخه دوشنبه 19 دی 1390 بار دیگر بر زخم
کهنه اهانت به انقلاب اسلامی و رهبری الهی آن که شیوه همیشگی و عاجزانه
دشمن زخم خورده بوده نمک پاشید، اما بگذار دردمندانه اعتراف کنیم درد این
زخم البته جانکاهتر در دل نشست.34 سال قبل، صاحب قلم مزدوری بر چهره
مبارک حضرت امام خمینی(ره) تیغ جفا کشید که از او انتظاری جز آن نمیرفت
لذا اگرچه اهانت او سخت بود ولی عجیب نبود.اما اینبار فردی با
سیاط و نیش قلم به خلف صالح خمینی کبیر اهانت روا میدارد که عمری سر سفره
انقلاب اسلامی و لطف و احسان رهبری نشسته بوده و اکنون چنین ناروا و
بیپروا حق نمک خوردن را پاس نمیدارد و نمکدان میشکند. لذا تیغ جفای او
بیشتر دل را میخراشد و بر عمق جان مینشیند.فراموش نکردهاید که
ما علویان سربهدار با شهدا و اماممان پیمان بسته بودیم تا بصیرتهایمان را
بر سلاحهایمان حاکم کنیم اما شما را چه شده است که اجازه میدهید نیش
قلمتان بر صفحه سفید سوابق جهاد و ایثارگریتان خط سیاه بکشد و شما را به
چنگ اندازی بر چهره عزیزترین سرمایه انقلاب اسلامی و برترین یادگار امام
راحل(ره) دعوت کند.کمی به اطراف خود بنگرید در چه اردوگاهی قرار
دارید و با چه کسانی همنوا و همسو شدهاید. آیا در اطرافتان چهرههای
پلیدی نمیبینید که دیروز در اردوگاه انقلاب و همراه و همپای شهدا به نبرد
با آنان برخاسته بودید، آنان که دیروز دشمن شما و امت حزب الله بودند و شما
همپای سردارانی که امروز از آنان فاصله گرفتهاید و آبروی خود را در گروی
نبرد جانانه با آنان می دیدید، چرا امروز بهجای مقابله، به شما لبخند
میزنند و برای گل هایی که به جبهه انقلاب اسلامی میزنید برایتان هورا
میکشند و تشویقتان میکنند ؟ کمی به جغرافیای وسیع انقلاب اسلامی
نگاه کنید، جغرافیایی که امام راحل(ره) فرمودند مرز و کشور نمیشناسد و
مرزهای آن را عقیده و ایمان تشکیل میدهد. در این جغرافیای وسیع که امروز
بانشاطترین و بالندهترین روزهای خود را در حیات بیداری اسلامی سپری
میکند و در حالی که همه انقلابیون مسلمان و آزادیخواه منطقه و جهان چشم
به انقلاب اسلامی دوختهاند وامروز افتخار و آرزوی رهبران و پیشقراولان
حرکتهای مردمی بوسه زدن بر بازوان رهبری است، شما مشغول چنگ اندازی به این
چهره عزتمند و ایجاد تردید در این مسیر الهی هستید. حقیقتاً چهکسی از
بیانصافیهایی که در حق انقلاب اسلامی و رهبری فرزانه آن کردید، احساس
خوشنودی میکند و از سوی دیگر ببینید خریدار ادعاهای اهانت آمیز شما کیست؟ استکبار
جهانی چقدر باید سرمایه گذاری کند تا چهره انقلاب اسلامی را تاریک و منکدر
نشان دهد؟ این درد را به کجا بریم که شاهد باشیم کسانی امروز این خدمت را
برای دشمن بهرایگان انجام میدهند و سرمایه بزرگ افتخار دوران جهاد و
ایثار را بهثمن بخس به معاندین نظام هدیه می دهند؟ برادر عزیز!بیا
با هم به گذشته سفر کنیم و دوباره با شهیدان بزرگی که افتخار همسنگر بودن
با آنها را داشته و داریم، همنشین شویم و با هم دهه اول انقلاب و با خمینی
بودن را در خاطرمان مرور کنیم.فتنه بزرگ جبهه نفاق و التقاط را در آغاز شکوفایی انقلاب شکوهمند اسلامی به یاد دارید؟ برآشفتن
و اعتراض جبهه ملی و ملیگراها را از استقرار احکام الهی و ارزشهای دینی و
دعوت هر دو جبهه را تحت حمایت سران ملی مذهبی برای اردوکشی خیابانی علیه
انقلاب اسلامی و احکام اسلام به یاد آوریم.خیانت بزرگ کسانی را که خود
را در حلقه اول یاران خمینی میدانستند و با همین پوشش بهدنبال ضربه زدن
به انقلاب بودند به خاطر آوریم، هنگامی که کودتای نوژه را طراحی کردند تا
انقلاب اسلامی را با حذف ولی فقیه و جایگاه والای ولایت فقیه در نطفه خفه
کنند.همراهی و همداستانی و حمایت عجیب یکی از شخصیتهای مطرح
مذهبی که عنوان (مرجعیت شیعه) را نیز با خود داشت به یاد آوریم و با خیانت و
جفای حاصل عمر امام(ره) به استاد خویش و انقلاب اسلامی به یاد آوریم و
بگذاریم ناله غمگینانه حضرت امام در شکستن کمرش زیر بار جفای حاصل عمرش یک
بار دیگر در گوش جانمان طنین اندازد و اشک بر دیدگانمان بنشاند. بهراستی
آن روزها یاران شهیدمان همتها، باکریها، خرازیها، زینالدینها و شما و
ما در کدام سنگر بودیم؟ آیا بر امام(ره) برآشفتیم که چرا به منافقین و ملیگراها اجازه اردوکشی خیابانی نمیدهید؟ آیا نیش قلم بر صفحه دل امام نشاندیم که چرا حامی کودتای نوژه را که عمری در کسوت مرجعیت به سر برده است حصر خانگی کردهای؟ آیا
بر امام نهیب زدیم: چرا حاصل عمرت را بهخاطر همداستانی با بلندگوهای
استکباری و اذناب داخلی آنها یعنی منافقان از خدا بیخبر، از خود راندهای؟ نه،
هرگز. ما بر اساس آموزههای اصیل اسلام ناب محمدی(ص) و تجربه تاریخی صدر
اسلام آموخته بودیم: باید پشتیبان ولایت فقیه باشیم تا به مملکتمان آسیبی
نرسد لذا مردانه همپای شهیدان در رکاب رهبر الهی خود ایستادیم و تا مرز
جانفشانی حسرت یک لحظه جدایی از رهبر و امام خود را در دل دشمنان نشاندیم.پس
ای عزیز چه شده است که امروز، بر خلف صالح خمینی کبیر که همچون امام
شهیدان سلوک مینماید و با خردمندی و فرزانگی کشتی انقلاب اسلامی را از
طوفان فتنهها به در میآورد و خار چشم دشمنان کوردل است با تیر زهرآلود
قلم خویش اینچنین جفا روا میداری؟ به یاد بیاوریم در فتنه 88 که
جنگ احزابی در برابر جبهه انقلاب اسلامی گشوده شد و حقد و کینه سه دهه
انقلاب اسلامی تمامی معاندین را از استکبار جهانی و نظام سلطه گرفته تا
منافقین کوردل، بهائیان، صهیونیستها، اپوزیسیون خارجی و داخلی و همه جبهه
باطل را بهبهانه انتخابات به میدان آورد و بنا به اعتراف صریح دشمن اصل
ماجرا برای براندازی نظام مقدس جمهوری اسلامی بود (گرچه سادهدلان بیبصیرت
آن را بهگونهای دیگر تحلیل کردند) در نهایت مشاهده کردیم چگونه با رهبری
و درایت آن حکیم بصیر، فتنه عظیم خنثی شد و دشمن به هزیمت رفت و بار دیگر
بر همگان نشان داده شد که خامنهای خمینی دیگر است.برادر عزیز! درد دیگری نیز بر دلهای همسنگرانتان سنگینی میکند، درد لبخند دشمن. برگردید
و بازتاب مقاله و مواضع خود را در رسانههای جبهه کفر و استکبار، نفاق و
صهیونیسم جهانی مورد بررسی قرار دهید. آیا نمیبینید که ادعاهای شما را و
نیش قلمتان، نوش جان آنان شده و لبخند رضایت بر لبان آنها نشانده است؟ حتماً میدانی لبخند رضایت دشمن چه تلخ است و در کربلا با امام حسین(ع) و حضرت زینب کبری(س) چه کرد؟ اما
خوب است بدانی دردی که ما از تلخی لبخند رضایت دشمن میکشیم تنها ناشی از
رضایت آنها از اهانتهایی که با قلم شما بر صفحه کاغذ نقش بسته است نیست.چرا که آنها بسیار ناکسانی را در آستین دارند که میتوانند هر زمان بخواهند قلم به دست مزدوری را به مأموریت بگمارند.درد
ما از تلخی لبخند رضایت دشمن، بدان جهت است که دشمن احساس میکند توانسته
است از اهالی جبهه اهل حق به اسارت بگیرد. اسیری شما در جبهه کفر و نفاق
برای ما از زهر نیش قلمتان سختتر و آزار دهندهتر است لذا شما را دعوت
میکنیم همپای شاعر خوشذوق بیایید به زیارت یار شهید تازه سفر کردهمان
سردار شهید حسن تهرانی مقدم برویم و پیام او را از جایگاه عند ربهم یرزقون
بشنویم و معیار حرکت امروز و فردایمان قرار دهیم، باشد تا در آن دنیا نیز
توفیق همنشینی با خیل یاران شهیدمان را همچون این دنیا پیدا کنیم.دیشب
به خوابم آمد روح حسن چو نوری شأن شهید را او میگفت با چه شوری اینجا
ملاک عشق است پیمان با ولایت باید نمود پرواز تا مرز بینهایت مأوای ما
شهیدان نزد حسین زهراست جز راه رهبری نیست راه سعادت و راست والعاقبة للمتقین والسلام علی من التبع الهدی تعدادی از همرزمان دیروز سرداران شهید و منتقدین امروز شما و یاران بی بصیرتتان - سرتیپ پاسدار جعفر اسدی-سرتیپ پاسدار علی فضلی-سرتیپ پاسدار محمد کوثری-سرتیپ پاسدار اسماعیل قاآنی-سرتیپ پاسدار مرتضی قربانی-سرتیپ پاسدار حسین همدانی-سرتیپ پاسدار علی زاهدی-سرتیپ پاسدار مرتضی صفاری-سرتیپ پاسدار محمد حجازی-سرتیپ پاسدار غلامرضا جعفری-سرتیپ پاسدار غلامرضا جلالی-سرتیپ پاسدار سید علی بنی لوحی
ادامه مطلب متن مقاله علایی چاپ شده در روزنامه اطلاعات در ۱۹ دی ماه قیام ۱۹ دی از نگاهی دیگر
سردار حسین علایی
روز ۱۹ دی ماه سال ۱۳۵۶ سر آغاز قیامی مردمی و فراگیر است که ظرف حدود
یک سال توانست شاه را از کشور بیرون کند و به نظام سلطانی ۲۵۰۰ ساله در
ایران پایان دهد. اما این ماجرا خیلی ساده شروع شد و بهانة آن را خود حکومت
فراهم کرد. در روز ۱۷ دی ماه روزنامة اطلاعات که توسط یک سناتور مورد
اعتماد اداره میشد مقالهای را با عنوان ارتجاع سرخ و سیاه علیه آیت الله
خمینی که توسط شاه به عراق تبعید شده بود به چاپ رساند. چاپ این مقاله مورد
اعتراض طلاب حوزة علمیة قم قرار گرفت و من که خود در آنجا بودم به اتفاق
تعدادی از طلاب به در منزل تعدادی از اساتید حوزه علمیه قم مراجعه کردیم تا
آنها به درج یک طرفه مقاله توهینآمیز علیه شخصیت محبوب مردم اعتراض کنند.
این رفت و آمد به در خانة علمای قم دو روز به طول انجامید و حکومت شاه به
بهانه نداشتن مجوز برای راهپیمایی به طلاب و جوانان در خیابان صفائیه حمله
کرد و تعداد ۶ نفر از طلاب و معترضین را کشت و عدهای را نیز مجروح کرد.
رفتار غلط مأمورین امنیتی شاه،نارضایتی مردم از حکومت سلطنتی را به اوج
رسانید و به استمرار آن کمک کرد.چنین رفتاری موجب شد تا چهلمها در ایران
به راه بیفتد و رژیم شاه ظرف یک سال بیش از ۲۰۰۰ نفر از مردم معترض را در
خیابانهای شهرهای مختلف بکشد.ولی هرچه بر کشتههای خیابانی و بازداشت مردم
و تعداد زندانیان سیاسی افزوده میشد عملا از اقتدار نظام شاهنشاهی کاسته
میشد.
تا قبل از این حوادث، مردم مستقیما شاه را خطاب مخالفتهای خود
قرار نمیدادند و سعی میکردند تا انتقادات را متوجه نبود آزادی بیان در
کشور،فقدان آزادیهای سیاسی و رفتار بد مأمورین دولتی به ویژه عناصر گارد
شاهنشاهی و در نهایت دولت وقت بکنند. اما تداوم رفتارهای خشن حکومت و سرکوب
شدید اعتراضات باعث شد که مردم لبة تیز مخالفتهای خود را متوجه شخص شاه
بکنند و خواستار تغییر اساسی در نظام حاکم شوند. نامه نگاریها به شاه شروع
شد و او به حق عامل همة نابسامانیهای کشور اعلام شد.
این روند ادامه یافت تا آن که مردم، آزادی و نجات خود را در برپایی
جمهوری اسلامی دیدند تا هم از حکومت یک شخص به صورت مادام العمر جلوگیری
کنند و هم مردم با انتخابات آزاد بر سرنوشت خود حاکم باشند و هم حکومت
برخاسته از متن فرهنگ مردم که اسلام است باشد و تعارضی بین باورهای مردم و
اَعمال حاکمیت نباشد. به هر حال شاه به سرکوبها و توسعه اختناق ادامه داد
تا با رهبری امام خمینی همة مردم علیه وی بسیج شدند و او برای نجات جان خود
و خانوادهاش مجبور به فرار از کشوری شد که خود را صاحب آن میدانست. به
نظر میرسد احتمالا سوالات زیر پس از فرار برای شاه مطرح شده باشد که
میتواند برای سایرین تجربهای مهم و عبرت آموز باشد.
۱-اگر در واکنش به حضور مردم در مجالس ترحیم فرزند امام خمینی سعه صدر
به خرج میدادم و با مقاله توهینآمیز که نویسنده آن داریوش همایون وزیر
اطلاعاتم با اسم مستعار بود،مردم را تحریک نمیکردم بهتر نبود؟
۲- اگر پس از انتشار مقاله در روزنامه حکومتی، اجازه پاسخ به آن مقاله را در همان روزنامه میدادم حکومتم دوام بیشتری نمییافت؟
۳- اگر به مردم معترض اجازه راهپیمایی مسالمتآمیز را میدادم و آنها را
متهم به اردو کشی و زورآزمایی خیابانی نمیکردم، مسئله خاتمه نمییافت؟
۴- اگر به مأمورین دستور میدادم که به تظاهر کنندگان تیراندازی نکنند و
هوشمندانه و با تدبیر آنها را آرام کنند،نتیجه بهتری نمیگرفتم؟
۵- آیا اگر به جای حصر کردن بعضی از بزرگان در خانههایشان و تبعید
تعدادی دیگر به سایر شهرهای دوردست و زندانی کردن فعالین سیاسی، باب
گفتوگو و مراوده با آنها را باز میکردم، کار به فرار من از کشور
میانجامید؟
۶- اگر به جای اتهام زدن به مردم که خارجیها عامل تحریک شما هستند به
شعور جمعی آنها توهین نمیکردم حالا خودم مجبور بودم به خارجیها پناه
ببرم؟
۷- آیا اگر به جای متهم کردن مخالفین خودم به اقدام علیه امنیت
کشور،وجود مخالف را میپذیرفتم و حتی آن را قانونی تلقی میکردم و برای
آنها حق قائل بودم نمیتوانستم بیشتر برمسند قدرت باقی بمانم؟
طبیعی است که دیکتاتورها برای خود حق ابدی حاکم بودن بر مردم قائل هستند
و در زمانی که در کاخ سلطنت با همراهان متملق و چاپلوس احاطه شدهاند فرصت
طرح این سوالات را ندارند و زمانی به فکر میافتند که مثل قذافی پس از موش
و حشره خواندن مخالفین، مجبور شوند فرار را بر مقاومت و ایستاده مردن
ترجیح دهند. فاعتبروا یا اولی الابصار