هنوز به هاشمی رفسنجانی امید داریم
این گزارش روایت پیرمردی 77 ساله است که روزگاری تمام زندگی خویش را فدای انقلاب اسلامی و راه حضرت روح الله کرد و تا مرز شهادت نیز پیش رفت و امام امت در وصف او فرمود: "هاشمی زنده است چون نهضت زنده است. "
و همین پیرمرد بود که در روزگار پس از امام(ره) نیز توسط مقام معظم رهبری در حکم تنفیذ ریاست جمهوریاش، رکن رکین خوانده شد.
اما روزگار پستی و بلندیهای فراوانش را همچنان با همین پیرمرد به نظاره نشست.
روزگار ریاست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی و حضور یارانش در سمتهای کلیدی کشور که از مرداد سال 68 آغاز گشته بود، رفته رفته سپری شد و تاریخ انقلاب اسلامی ما به مقطع سال 76 رسید. سالی که ناگهان گروهی از دل تفکر دولت سازندگی سر برآوردند که خودشان نیز معترف به این بودند که پدر معنویشان کسی نیست جز "اکبر هاشمی رفسنجانی. "
و حتی این فائزه هاشمی، دختر آیتالله هاشمی بود که در مقطعی این جمله را بر زبان راند: "اصلاحات، ادامه راه سازندگی است. "
پیرمرد در آن مقطع، دیگر اقبال روزهای گذشته را نداشت. اصلاحطلبان مشغول تُرکتازیهایی بودند که همه مردم مسئولیت این اقدامات را در وهله اول نه متوجه سیدمحمد خاتمی، رئیس جمهور اصلاحطلبان و یا تئوریسینهای این گروه که متوجه آیتالله هاشمی میدانستند.
روزگار بیاقبالیها ادامه مییافت. آیتالله هاشمی رفسنجانی، سردار سازندگی و یار انقلاب اسلامی، در انتخابات مجلس ششم نیز شرکت کرد اما نامش در بین کاندیداهای منتخب تهران نبود. و روزگار همینطور ادامه یافت و 8 سال از خداحافظی رسمی پیرمرد از مسند ریاست جمهوری و بیاقبالیها گذشت.
بیاقبالیهایی که شاید خود پیرمرد و دور و بریهایش هیچگاه زیر بار حقیقت آنها نرفتند و باور نکردند که اگر در دوران پس از سازندگی، اصلاح طلبان میخواستند افکار امام راحل امت را به موزه بسپارند و یا سنگرهای نظام را دانه به دانه فتح کنند؛ در تمام این اتفاقات؛ مردم انگشت اصلی اتهام را به سمت کسی میدانستند که خود اصلاحطلبان هم میگفتند، "او پدر ماست. "
سال 84 از راه رسید و اکبر هاشمی رفسنجانی (بهرمانی) باز هم به قصد ورود به ساختمان پاستور، پا به عرصه رقابتهای انتخاباتی گذاشت. پیرمرد جلسهای تلویزیونی تشکیل داد و در مقابل داد و هوار دخترکی که شکایت داشت از اینکه چرا باید به سبب کارهایش حتی به پدر و مادرش! نیز پاسخگو باشد، اشک ریخت و هیچ نگفت. و دل دلسوزان انقلاب اسلامی و تمام حزبالله با این کار او شکست.
انتخابات به دور دوم کشید و پیرمرد در مقابل کاندیدایی که درست در برابر نقطه مقابل تفکرات اعلام شده او و یارانش قرار داد، شکست خورد. شکستی که شاید بتوان آن را آغاز مقطع جدیدی در زندگی سیاسی پیرمرد برشمرد.
مرد دوست داشتنی روزهای سخت انقلاب اسلامی و یار امام(ره)، حالا به صورت ملموسی باور کرده بود که در طول تمام سالهای رفته بعد از رحلت امام امت(ره) راهی را در پیش گرفته است که چندان در مذاق مردم، همان یاری کنندگان همیشگی انقلاب اسلامی خوش نیامده است.
پیرمرد حالا در کنج سکوت خود،
شاهد کار و تلاش دولت بود. کار و تلاشی که مدیران دولت سازندگی به هر دلیلی، هیچگاه حاضر نشدند تا آن حد و اندازه شانههایشان را زیر آن قرار بدهند و بیش از همه، این مردم بودند که این تفاوتهای آشکار را میدیدند. مردم و البته شاید پیرمرد که حالا فقط در مجمع تشخیص مصلحت نظام و مجلس خبرگان حضوری سکوت آمیز داشت.
دولت نهم دست به جهاد زده بود. جهادی بزرگ در عرصه خدمت که اگرچه همه به صورت ملموس ثمرات آن را میدیدند اما هیچکس از هاشمی رفسنجانی در این زمینه غیر از سکوت و سکوت و سکوت، چیز دیگری مشاهده نکرد.
عدهای این سکوت تلخ را ثمره جبههگیری حامیان دولت علیه پیرمرد و یارانش ارزیابی میکردند اما همه با خودمان میگفتیم که شأن سردار سازندگی و رکن رکین نظام، این نیست که با دو، سه هجمه به حق یا ناحق، قهر کند و در کنار مردم اقدامات خوب دولت را تحسین نکند.
آیتالله هاشمی رفسنجانی اما چندان هم در لاک سکوت نبود. او بود که در ماجرای عدم معرفی وزیر برای 4 وزارتخانه در سال 84 به صحنه آمد و این مسئله را عیبی بی سابقه! توصیف کرد.
و این مسئله سرآغازی شد بر اینکه سکوت او پیرامون دولت محمود احمدی نژاد هر از گاهی هم شکسته شود اما نه برای تحسین خوبیها که برای نکوهش عیبها و البته ویژه جلوه دادن شرایط کشور!!!...
هاشمی در ماجرای دانشگاه آزاد که یکی از پروندههای اصلی دولت برای مطالبات عدالتخواهانهاش بود نیز به صورت تمام قد وارد صحنه شد و به دفاع از دانشگاه آزاد پرداخت. و در یک مواجهه تمام عیار، اگر آنچنان که عباس سلیمی نمین، بعدها به آن اشاره کرد که دولت با دانشگاه آزاد وارد معامله شد، درست باشد؛ توانست بر دولتیان پیروز شود.
حالا دیگر کشور به مقطع سال 88 رسیده بود. انتخاباتی که از مدتها قبل یاران سابق آیتالله هاشمی دغدغه سلامت برگزار شدن یا نشدن آن را علم کرده بودند و بسیاری از دلسوزان نظام و انقلاب پیش بینی میکردند که اقدامات سیاسی یاران پیرمرد، کودک نامشروعی را در بطن خود دارد که معلوم نیست چه آسیبهایی را دامن گیر کشور کند.
روند انتخابات، چنان که همه میدانیم سپری شد و فتنهای سبز رنگ! با حمایت غرب در کشور شکل گرفت که به مدت بیش از 8 ماه، روح انقلاب اسلامی ما را آزار داد.
و اما پیرمرد ما دیگر در خیمه سکوت 4 سال گذشتهاش نبود. او در اوان فتنه و در میان بهت و حیرت انقلابیون و حزبالله، نامهای به رهبر فرزانه انقلاب نوشت و بیمقدمه و بیرعایت هر رسم و آدابی در ابتدای نامه خود، خطاب به قائد عظیمالشأن جهان اسلام از سکوت خود به صورت رسمی نیز خبر داد و نوشت: "از حدود پنج سال پیش تاکنون دندان روى جگر دارم و بهخاطر خداوند! و مصالح انقلاب و کشور اندوه خویش را مکتوم مىدارم ".
او در ادامه نامه خود در عبارتی تلختر که موید تلویحی اعتراضات خیابانی بود اینچنین نوشت: "با اینهمه بر فرض اینکه اینجانب صبورانه به مشى گذشته ادامه دهم، بىشک بخشى از مردم و احزاب و جریانها این وضع را بیش از این بر نمىتابند و آتشفشانهایى که از درون سینههاى سوزان تغذیه مىشوند، در جامعه شکل خواهد گرفت که نمونههاى آن را در اجتماعات انتخاباتى در میدانها، خیابانها و دانشگاهها مشاهده مىکنیم. "
و این جملات هاشمی آتش به جان مردمی میزد که اینک در خاطرشان دو هاشمی متفاوت را شناخته بودند. هاشمی یار انقلاب و امام و مردی که مقام معظم رهبری دربارهاش میفرمود: "هیچکس برای من آقای هاشمی نمیشود " و هاشمی جدیدی که تأیید کننده اعتراضات خیابانی و سکوت کننده در مقابل خدمترسانیهای مطلوب به مردم بود.
پیرمرد همچنین در نامه خود به رهبر مظلوم انقلاب اسلامی نوشت: "شما ماندهاید و من و معدودى از یاران و همفکران قدیم ". و البته در این معادلهای که به ساحت عظمای ولایت تقدیم کرد، مردم و همه آنها که رهبر معظم انقلاب فرمود من با مردم حرف درگوشی ندارم را فراموش کرد. و گویا واقعاً فراموش کرد این جمله یار سفر کرده انقلاب را که فرمود: هاشمی زنده است چون نهضت زنده است.
در واقع معنای سردار سازندگی و یار انقلاب بودن هاشمی رفسنجانی نیز به واسطه نهضتی بود که مردم در پشت سر ولایت، راهبریاش کرده بودند و امام راحل سالها قبل این واقعیت را به صورتی هوشمندانه به آیتالله هاشمی رفسنجانی گوشزد کرده بود.
روزگار گذشت و صورت ظاهری فتنه و تمام آنچه که پیرمرد در مصاحبههایش بعضا گفته بود که اعتراضاتی هم وجود دارد!، جملگی تمام شدند.
و هم اکنون نیز که آرام آرام به مقطع انتخابات مجلس نهم نزدیک میشویم، اما باز هم شاهدیم که پیرمرد، تیغ انتقاداتش را کمی شاید تیزتر و عیانتر کرده است. سوالی که ما هیچگاه دلیلش را نفهمیدیم... چرا آیتالله هاشمی در یک دهه اخیر فقط در آستانه انتخاباتهاست که با انتقادهایش مطرح میشود.
نشاید که این اتفاقات جهتدار، تحت تأثیر اطرافیان باشد و پیرمرد، بیخبر از همه جا به راهی برود که نه مورد رضایت مردم، که مورد رضایت اطرافیان باشد...؟! تردید ما را کدام حقیقت پاسخ خواهد داد...؟!
ما آن کسی که رهبری میفرمود هیچ کس برای من آقای هاشمی نمیشود را این روزها گم کردهایم.
ما و همه آنهایی که هاشمی سالهای انقلاب و دهه 60 را دوست داشتند، این روزها کسی را میشناسند که نه تنها در مقابل اقدامات خوب دولت که در مقابل تخلفات سیاسی محرز شده فرزندانش نیز سکوت کرده است. در مورد قیمت تمام شده گوشت، آنهم به دلار نظر میدهد و میگوید که مطمئن است خیلی کمتر از این حرفهاست.
با خانوادههای زندانیان فتنهگر دیدار میکند. برای فوت عزتالله سحابی که پروندهاش در فعالیت علیه نظام در ماجراهایی مثل کوی دانشگاه و یا فتنه سبز بر همه آشکار است پیام تسلیت میدهد. اصولاً از هر چیزی انتقاد میکند و میگوید که در نامهاش به رهبری نشانههای جریان انحرافی را برشمرده است.
این پیرمرد، آن هاشمی که ما و پدرانمان و برادرانمان میشناختیم، نیست.
آن هاشمی مرد همه لحظههای خوب و بد بود نه فقط مرد لحظههای عیبجویی و انتقاد و اشکالگیری.
هاشمی که رهبرمان میفرمود رکن رکین است خصلتهای خوبی داشت که سبب ناامیدی دشمنان داخلی و خارجی بود. از او و شجاعتهای معروفش هیچگاه برنمیآمد که مصلحتها و امیدهای انقلاب اسلامی را فدای خود و خانوادهاش کند و در مقابل خوبیها سکوت و در مقابل فتنهها رفتاری دوپهلو داشته باشد.
ما هنوز هم به این امیدواریم که هاشمی رفسنجانی خودمان را پیدا کنیم.
هاشمی رفسنجانی که عکسش را روی تابوت شهدا میگذاشتیم و تشییع میکردیم. و هاشمی رفسنجانی که وقتی به دشمنان خارجی تشر میزد که تنگه هرمز را میبندیم، قند توی دل بچههای حزباللهی و بسیجی این کشور آب میشد.
ما اگرچه از نامه هاشمی به مقام معظم رهبری در اوان فتنه شاکی هستیم و ادبیات و محتوایش را نمیپسندیم و اگرچه معتقدیم، پیرمرد برخلاف آنچه که مصلحت نظام و کشور است، در چند سال اخیر هیچگاه در کنار کارهای خوب دولت نایستاد و با وجود انتظاری که از او میرفت، نقش بزرگ منشی خود را برای انقلاب اسلامی لااقل در دو دهه اخیر ایفا نکرد؛ اما هنوز هم امیدواریم که شاید بشود آن هاشمی سردار سازندگی و هاشمی زنده به واسطه زنده بودن نهضت را پیدا کنیم.
ما هنوز هم امیدواریم...